کد مطلب:223886 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:111

تذکر لازم
در موضوع طب كه عبارت از تجربه است و مزاج هر بشری متناسب با آب و هوای محیط و اوضاع و احوال موطن و مولد او دارد باید گفت هر فردی محتاج بیك طبیب است زیرا مزاج متساوی بنظر اینجانب وجود ندارد همانطور كه انسان بشكل و صورت و اخلاق و سیرت مماثل و متساوی نیست در مزاج مشابه هم یافت نمی شود بنابراین هر كس باید طبیب مزاج خود باشد و با تجربه بسیاری كه نگارنده در طب دارد و مقدمات طب هم خوانده و مشاهداتی در معالجات معاصرین كرده معتقدم كه طب یك علم بسیار سهل ممتنع است بشرط ایمان و حذاقت و لذا هیچ معالجه را برای دو نفر نمی توان تجویز كرد در این دستور العملی كه حضرت ثامن الائمه علیه السلام برای مأمون مرقوم فرموده اند قسمت مهم آن مربوط به مزاج مأمون و محیط و آب و هوای سرزمین مسكونی او بوده است و یك قسمت هم كلیاتی است كه فرموده هر كس از آن می تواند بهره مند گردد و اگر این دستور برای یك نفر اروپائی یا امریكائی با مزاجش صدق نكند دلیل سقم خبر نیست زیرا منطبق بامزاج و محیط مأمون نوشته شده است و سر حلقه ی رشته طب آن است كه پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم به طبیب نصرانی فرمود:

این مردم تا گرسنه نمی شوند غذا نمی خورند تا اشتها دارند از سر سفره بر می خیزند و این سبب سلامتی مزاج آنهاست و رو باصحاب فرموده: همیشه سر را خنك و معده را سبك و پا را گرم نگاهدارید تا سلامت باشید.



[ صفحه 295]



بدان ای مأمون بدرستی كه خداوند مبتلاء نمی كند جسد را و یا بنده ی خود را بر بلائی مگر آنكه قرار می دهد بر آن بلا دوا را كه بآن دواء شخص معالجه می كند درد خودش را، و از برای هر صنف از دردها نوعی از داروها و تدبیرها و علاجها است، زیرا كه حسمهای مردمان قرار داده شده بر مثال مملكت كه در آن پادشاهی باشد، پس پادشاه جسد و بدن قلب است، و یا آنچه در قلب اوست، و عمال و عمل كننده ی آن پادشاه كه در جسد است رگها و مفصلها و دماغ آن شخص است، و خانه ی پادشاه قلب او است و زمین سلطنت او جسد است؛ و اعوان پادشاه دستها و پایها و لبها و چشمها و گوشها و زبان او است و خزانه آن پادشاه معده و بطن اوست، و حجاب او سینه ی شخص است، پس هر دو دست عون و اعانت كننده ی پادشاه است كه نزدیك می كنند و دور نمایند آنچه را كه پادشاه می خواهد، و عمل می كنند بر آنچه كه پادشاه آنها را بآن امر فرماید «و اما دو پای شخص» پس پادشاه را بر می دارند و می برند بآن جائیكه پادشاه می خواهد «و اما دو چشمان» پس دلالت و راهنمائی می كنند پادشاه را بر آنچه از او غایب و مخفی شده است زیرا كه پادشاه در پس پرده است، و نمی رسد باو چیزی مگر باذن خدا، و باز چشمان برای پادشاه دو چراغند و حصار و سور و دیوار جسد گوشها است كه داخل نمی كنند بر پادشاه مگر آنچه را كه بر او موافق و مناسب است، زیرا كه گوشها قدرت ندارند كه بر پادشاه داخل نمایند مگر آنچه كه او اذن بدهد بر آنها، پس وقتی كه پادشاه بر آنها اذن داد كه چیزی را وارد نمایند بر او، پادشاه بر آنها گوش می دهد تا بشنود از ایشان كه گوشها چه داخل می كنند بر او، و بعد از آن جواب می دهد بآنچه اراده می كند، «و اما زبان» پس آن ترجمه كننده ی پادشاه است بآلات و اسباب زیاد كه از جمله ی آنها بادی است كه از قلب برمی آید، و بخاری است كه از معده برمی خیزد، و اعانت لبها است، و نیست برای لبها قوتی مگر با زبان، و بعضی از اینها از بعض دیگر بی احتیاج نیستند، و همه اینها با همدیگر محتاجند، و گفتگو كردن و حرف زدن خوب نمی شود مگر برجوع دادن آن در انف و بینی شخص، زیرا كه انف و بینی زینت می دهد كلام را، چنانكه زینت می دهد نفخ كننده در مزمار، «و اما سوراخهای بینی» پس داخل می كنند بر پادشاه از آنچه دوست می دارد آنرا از بویهای خوش و معطر، پس وقتی كه بوی بد آمد آنرا پادشاه دوست ندارد پس امر می كند بر دستها كه راه بینی را بگیرند و نگذارند بر پادشاه بوی بدی بیاید.

و با وجود این اعوان و انصار كه پادشاه دارد از برای پادشاه ثواب و عقاب است، پس



[ صفحه 296]



عذاب او اشد و سخت تر است از عذاب پادشاهان ظاهره و قاهره در دنیا، و ثواب او افضل است از ثواب آنها، «اما عذاب او» پس حزن و اندوه و غصه است و اما ثواب او پس فرح و سرور اوست، و اصل و منشأ حزن و اندوه در طحال سپرز است، و اصل و مبدأ فرح و سرور در كلیه و در پیه تنك است كه در اطراف شكنبه و وروده ها جمع می شود، و از آن دو گرده ها دو رگ است كه از گرده برخاسته اند و بروی و صورت شخص رسیده اند و از این جهت است كه فرح و سرور و اندوه و حزن در روی شخص ظاهر می شود، و علامت آنها در صورت او آشكار می گردد، و این رگها كه در بدن انسان است راه و طریق عمله های پادشاه است بسوی او و همچنین راه پادشاه است بسوی عمله های او و فهمیدن صدق این آن است كه وقتی كه دوا را می خوری پس آن رگها آنرا می رسانند بسوی موضع و محل دردها، و باعانت آن رگها آن دواها بحمل دردها می رسند.

و بدانكه بدرستی كه جسد و بدن بمنزله ی زمینی پاكیزه است، پس وقتی كه آن زمین را معمور و آباد كردی و بآب دادن آنرا مراعات نمودی بآن قدری كه آب آن زمین زیاد نشد كه غرق بشود و اندك نگشت كه عطش بر آن غلبه بكند پس معمور بودن آن و آبادی آن زمین همیشه باقی می شود و می ماند و زراعت آن خوب و حاصل آن زیاد گردد و اگر تو از این زمین غفلت بكنی پس آن زمین فاسد و خراب می شود و چیزی در آن زمین نمی روید از زراعت و غیر آن پس جسد انسان در این منزله است، و با تدبیر در غذاها و خوردنیها و شربتها بدن شخص صحیح و سالم می شود و عافیت و سلامت آن باقی می گردد پس تو نظر بكن بر آن چیزی كه موافق تو و بر معده ی تو صلاحیت و موافقت دارد و در آنچه بدن تو در آن قوت می گیرد، و آنرا خوش می دارد از طعام، پس آنرا مقدر بكن بر نفس خودت و غذا قرار بده برای خودت بدون زیاده و نقصان.

و بدانكه هر یكی از این طبیعتها دوست می دارد آنچه را كه مناسب و موافق آن طبع است پس برای خودت غذا قرار بده آنچه را كه با جسد تو و مزاجت موافق است، و هر كسی كه از اندازه خودش و از قدر حاجتش زیاده طعام بخورد، پس آن طعام بر او ثقیل و بارگران می شود، و از آن ضرر باو می رسد، و نفع نمی بیند، و هر كه بقدر حاجت و بدون زیاده و نقصان طعام تناول نماید نفع بر او نمی رسد، و همچنین است آب خوردن كه باید بقدر حاجت بخوری نه زیاده، پس طریق صرف و تناول كردن طعام این است كه بخوری از آن بقدر كفایت در وقت بقاء اشتها از خوردن دست برداری قبل از آنكه سیر بشوی، و فی الجمله میلی و شوقی در طعام



[ صفحه 297]



داشته باشی پس بدرستی كه هر گاه چنین بكنی همیشه معده ی تو صالح و سالم می شود، و بدنت در سلامتی باقی می ماند و عقل تو ذكی و خوش حافظه می گردد، و جسم و جسد تو ثقیل و سنگین نمی شود و بدن تو خفیف و سبك گردد.